بازهم جمعه فرا می رسد و ما دلهای خود را از پنج شنبه شب با حضور در دعای کمیل صیقل داده وبا خدای خود به نام خدا
به راز و نیاز می پردازیم
بعضی وقتها فکر میکنم اگه این دعاها نبود و البته مهربانی خدا ما بندگان گنهکار چکار می کردیم
وقتی که انتظار جمعه رو می کشم یادم میفته که باید جوری رفتار نکنم که مثل همیشه به درگاه خدا با گردنی کج برم
می خوام جوری باشم که وقتی دعای کمیل رو می خونم بتونم بگم که خدا من هم امروز با یه کارنامه سفید اومدم البته با نادیده گرفتن بعضی کارا که تو به بزرگی خودت از اونها می گذری
دعای کمیل که تموم شد یه حس خوبی دارم و این حس موقعی کامل میشه که فردا صبح هم توفیق حضور در دعای ندبه رو بهم بدن
وقتی صبح جمعه بیدار میشم و آماده رفتن به دعا با آرزوی فرج مهدی فاطمه از خونه بیرون میرم
اما آیا رفتارم طوری بوده که اگه مهدی فاطمه اومد شرمنده نشم اونوقت که می گه این همه انتظار و التماس کردید که بیام و این هم کارنامه سیاهت
نه خدا ی من می خوام همیشه اینو بهم یاد آور بشی که من اون بالا مراقب کاراتم یه وقت پاتو کج نذاری
وقتی از دعای ندبه فارغ میشم احساس می کنم که چقدر شما بزرگ بودید که به من توفیق حضور دادید والا من لیاقت اینو نداشتم
خدای من اتو با این همه بزرگی که داری ازت خواهش می کنم که یک لحظه منو به حال خودم رها نکنی که در اون صورت از من فقیر تر در این دنیا کسی نیست
به امید ظهورش